عبرت از کارآمدترین روش تربیتى در قرآن و سیره پیشوایان دینى

از کارآمدترین روشهاى تربیتى که در قرآن و سیره پیشوایان دینى آمده، روش عبرت است. عبرت حالتى است که در اثر برخورد با امورى ظاهرى و مشهود، براى انسان پدید مى‏آید و به معرفتى باطنى و غیر مشهود منتهى مى‏شود. به این حالت، اگرچه روش نمى‏گویند ولى با توجه به عامل ایجادکننده آن، جنبه روشى پیدا مى‏کند. تشابه زندگى انسانها و اقوام و ملل مختلف با یکدیگر، حسابگرى و اندیشه‏ورزى و نیز تأثیرپذیرى انسان، مبانى این روش را تشکیل مى‏دهند؛ یعنى در اثر تعامل این ویژگیها با یکدیگر، حالت عبرت پدید مى‏آید. دست‏یابى به بینش، بهره‏مندى از تجارب دیگران، مصونیت نسبى از خطا و درنهایت استفاده بهینه از باقیمانده عمر، از پیامدهاى تربیتى و آثار عبرت است. از منابع عبرت، مى‏توان به حوادث و تحولات تاریخى، سرگذشت اقوام و ملل، شگفتیهاى خلقت، حیات و مرگ تمدنها، عظمت و انحطاط دولتها، تجربیات اولیه خود انسان و در یک کلام، دنیا و سنتهاى حاکم بر آن اشاره کرد.
 


از کارآمدترین روشهاى تربیتى که در قرآن و سیره پیشوایان دینى آمده، روش عبرت است. عبرت حالتى است که در اثر برخورد با امورى ظاهرى و مشهود، براى انسان پدید مى‏آید و به معرفتى باطنى و غیر مشهود منتهى مى‏شود. به این حالت، اگرچه روش نمى‏گویند ولى با توجه به عامل ایجادکننده آن، جنبه روشى پیدا مى‏کند. تشابه زندگى انسانها و اقوام و ملل مختلف با یکدیگر، حسابگرى و اندیشه‏ورزى و نیز تأثیرپذیرى انسان، مبانى این روش را تشکیل مى‏دهند؛ یعنى در اثر تعامل این ویژگیها با یکدیگر، حالت عبرت پدید مى‏آید. دست‏یابى به بینش، بهره‏مندى از تجارب دیگران، مصونیت نسبى از خطا و درنهایت استفاده بهینه از باقیمانده عمر، از پیامدهاى تربیتى و آثار عبرت است. از منابع عبرت، مى‏توان به حوادث و تحولات تاریخى، سرگذشت اقوام و ملل، شگفتیهاى خلقت، حیات و مرگ تمدنها، عظمت و انحطاط دولتها، تجربیات اولیه خود انسان و در یک کلام، دنیا و سنتهاى حاکم بر آن اشاره کرد.
 مقدمه
عبرت واژه‏اى است که در قلمرو تربیت کاربرد گسترده‏اى دارد. همه ادیان الهى و مکاتب تربیتى، پیروان خود را به درس‏آموزى از سرگذشت پیشینیان و مقایسه موقعیت خود با آنان دعوت مى‏کنند. اسلام نیز به طور گسترده مسلمانان را به سیر در آفاق و انفس، تؤام با تفکر و اندیشه در سرگذشت دیگران فراخوانده است. شکى نیست که این فراخوانى به دلیل تأثیر چشمگیرى است که بر عمل و رفتار انسان داشته است.قرآن کریم هفت بار کلمه «عبرت» و اعتبار را به کار برده و اهل بصیرت را بر آن ترغیب کرده است:
فَاعْتَبِروُا یَا اُولِى الاَبْصَارِ.1
پس عبرت بگیرید اى صاحبان چشم.
قرآن در جاى دیگر هدف از بیان داستانها و وقایع تاریخى را عبرت‏پذیرى مى‏داند:
لَقَدْ کَان فِى قِصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لاِوُلِى الالْبَاب.2
درسرگذشت آنان درس عبرتى براى صاحبان اندیشه بود.
حضرت على(ع) که خود قرآن ناطق است با اشاره به برنامه عبرت‏آموزى قرآن، چنین مى‏فرماید:
تَدَبَّرُوا آیَاتِ الْقُرْآنِ وَ اعْتَبِرُوا بِهِ فَإِنَّهُ اَبْلَغُ الْعِبَرِ.3
در آیه‏هاى قرآن بیندیشید و به (وسیله) آن پندگیرید،زیراکه آیات قرآن رساترین عبرتهاست.
درباره عبرت چندین سؤال مطرح است: 1. عبرت چیست؟ 2. آیا عبرت روش تربیتى است؟ 3. در صورت روش بودن، روش خودتربیتى است یا دیگرتربیتى؟ 4. حوزه کاربرد آن کجاست؟ 5. رابطه آن با مبنا، هدف و اصل تربیتى چگونه است؟ 6. نقش آن در تربیت چیست؟ 7. منابع و شیوه‏هاى عبرت‏آموزى کدامند؟ ... همه اینها سؤالاتى است که این مقاله به‏نحوى درصدد پاسخگویى به آنهاست. نگارنده مدعى نیست که به این پرسشها پاسخى جامع و کافى داده است، بلکه آن را آغازى براى مباحث گسترده‏تر در این زمینه مى‏داند. گفتنى است که این مقاله، با تکیه بر منابع اسلامى بویژه قرآن و نهج البلاغه تدوین شده است.
امید است محققان و دانش‏پژوهان تعلیم و تربیت و تشنگان معارف الهى، با الهام از قرآن و دیگر منابع غنى اسلامى، بیشتر از پیش بر کشف این حقایق فائق آیند و جان تشنه خود را از سرچشمه زلال معرفت سیراب سازند.

عبرت چیست؟
عبرت بر وزن فِعْلَه از ریشه «عَبَر» است که به معانى مختلفى چون: تفسیر کردن، سنجیدن، عبور کردن، تعجب کردن و غیره آمده است. وجه این معانى، انتقال از حالى به حالى دیگر است، چنانکه راغب اصفهانى در «مفردات» مى‏گوید: «اَصْلُ العِبَرِ تَجَاوُزٌ مِنْ حَالٍ اِلَى حَالٍ».4 اگر نگوییم در تمام معانى، دست‏کم در بیشتر آنها نوعى جابجایى و انتقال قابل درک است. در عبرت و اعتبار نیز همین معنى مشاهده مى‏شود، چرا که اهل لغت، این دو را به معناى پند و اندرز گرفتن5 ذکر کرده‏اند، و در پند و اندرز، انسان از نقل یک سخن و یا جریان تاریخى به معنایى ماوراى آن منتقل مى‏شود و در اثر آن، حالتى خاضعانه و خاشعانه در برابر حق، براى او پدید مى‏آید.
راغب، عبرت را چنین معنا مى‏کند:
الاِعْتِبَارُ وَالعِبْرَةُ [هِىَ] الْحَالَةُ الّتِى یَتَوَصَّلُ بِهَا مِنْ مَعْرِفَةِ الْمُشَاهَدِ اِلَى مَا لَیْسَ بِمُشَاهَد.6
عبرت حالتى است که در آن معرفت ظاهرى و محسوس، سبب درک معرفت باطنى و غیرمحسوس مى‏گردد و انسان از امور مشهود به امور نامشهود منتقل مى‏شود.
روشن است که هرگونه انتقال و عبور از ظاهر به باطن و از سطح به عمق را نمى‏توان عبرت نامید، بلکه این انتقال و عبور داراى نکات و قیود خاصى است که در پى مى‏آید:
نکته اول اینکه بین ظاهر و باطن، نباید رابطه‏اى اعتبارى و قراردادى و یا التزامى وجود داشته باشد. مثلاً اگر از شنیدن صداى زنگ، شنونده به باطن آن یعنى وجود فردى در پشت در، پى برد و با دیدن یک علامت خاص، بیننده به یک پیام قراردادى منتقل شود، آن را عبرت نمى‏گویند، زیرا اوّلى دلالت التزامیه دارد و دوّمى، انتقال از طریق قرارداد قبلى صورت مى‏گیرد.
نکته دوم اینکه باطن و عمقى که فرد به آن منتقل مى‏شود، باید بار ارزشى و اخلاقى داشته باشد و این امر زمانى ممکن است که انسان زندگى خود را به نوعى با امور ظاهرىِ مشهود، مشابه و همانند ببیند و وقوع همان سرنوشت را براى آینده خویش محتمل بداند. به عبارت دیگر، انتقال از ظاهر، با یک سلسله اطلاعات خشک و یا مطالب علمى صِرف نمى‏تواند عبرت باشد، بلکه آنچه حاضر مى‏شود باید قابلیت تأثیرگذارى در رفتار اخلاقى و خودسازى فرد داشته باشد.
نکته سوم اینکه نقش تأمل و تفکر در این انتقال بسیار مهم است و شاید بتوان گفت، بدون این عنصر، تحقق این حالت امکان‏پذیر نیست، زیرا در این زمینه، انسان به مشاهده و یا شنیدن امور و پدیده‏ها مى‏پردازد و اگر به همین شنیدن اکتفا کند، چنین حالتى در او پدید نمى‏آید. اما اگر در شنیده‏ها و دیده‏هاى خود بیندیشد و سپس پدیده‏هاى مشابه را در زمان خود شناسایى کند، و آنگاه به موازنه و مقایسه آنها با یکدیگر بپردازد و در یک تجزیه و تحلیل عقلى، روابط بین آنها را کشف کند، به نتیجه‏اى مطلوب و منطقى دست مى‏یابد و این نتیجه همان حالتى است که مى‏توان آن را عبرت نامید. در جریان عبرت، انسان تحت تأثیر امرى قرار مى‏گیرد و قلبش به آن متمایل و خاشع مى‏گردد و در نتیجه معرفت و شناخت جدیدى حاصل مى‏شود و به دنبال آن، سلوک و رفتارى متناسب با آن، در فرد به‏وجود مى‏آید.

آیا عبرت یک روش تربیتى است؟
از آنچه گذشت معلوم مى‏شود عبرت به خودى خود یک روش نیست. بلکه حالتى است که در اثر برخورد با امورى به انسان دست مى‏دهد. خود این حالت یک پیامد بسیار شیرین تربیتى است. لکن با توجه به عامل ایجادکننده این حالت، مى‏توان آن را روش نامید. حال در پاسخ به این سؤال که چه عاملى این حالت را در فرد به وجود مى‏آورد، باید گفت دو عامل: 1. گاهى خودِ فرد با خواندن جریانات تاریخى یا دیدن طبیعت و آثار به جاى مانده از گذشتگان به این حالت مى‏رسد که در این صورت عبرت یک روش خودتربیتى مى‏شود که مى‏توان آن را روش «عبرت‏گیرى» یا «عبرت‏پذیرى» نامید. چرا که خودِ فرد زمینه را براى تأثیرپذیرى فراهم کرده است.
2. گاهى دیگران زمینه‏ها و مقدماتِ بوجود آمدن چنان حالتى را براى فرد فراهم مى‏کنند. مثلاً مربى تربیتى با قصد عبرت‏آموزى، تربیت‏آموزان خود را به دیدن برج وباروها، کاخهاى سلطنتى، مقابر و زیارتگاهها ببرد که در این صورت یک روشِ دیگر تربیتى است و مى‏توان آن را روش «عبرت‏دهى» یا «عبرت‏آموزى» نام نهاد. در این روش، کار مربى نشان دادن آیات و نشانه‏هاست و این فراگیرنده است که باید از لابلاى پدیده‏ها که آیات الهى هستند، عبور کرده به اعماق آنها دست یابد، چرا که آیات، رموزى هستند که همواره به چیزى فراتر از ظاهر خود دلالت دارند. در این روش کشف این رمزها به عهده خودِ فراگیرنده است.
امیرالمؤمنین(ع) در تربیت فرزند خود از همین روش استفاده کرده و در نامه‏اى به امام حسن(ع) مى‏فرماید:
... یا بُنَىَّ انّى قَد اَنْبَأْتُکَ عَنِ الدُّنْیَا وَ حَالِهَا، وَ زَوَالِهَا وَ اِنْتِقالِهَا، وَ اَنْبَأتُکَ عَنِ الآخرةِ و ما أُعِدَّ لاِءَهْلِهَا فِیهَا، وَضَرَبْتُ لَکَ فِیهِمَا الاَمْثالُ، لِتَعْتَبِرَ بِها و تَحْذُوَ عَلَیها.7
پسرعزیزم! من تورا از دنیا و تحولات گوناگونش و نابودى ودست به دست گردیدنش آگاه کردم و از آخرت و آنچه براى انسانها در آنجا فراهم است اطلاع دادم و براى تو از هر دو مثال زدم تا به آن پندپذیرى و براساس آن در زندگى گام بردارى.
در این عبارت، حضرت متذکر مى‏شوند که من اخبار را براى تو گفتم، علامات و نشانه‏ها را بیان کردم و راه را نشان دادم و تو خود باید پند بگیرى و مسیر زندگى را براساس آن بپیمایى. بنابراین عبرت‏آموزى به معناى اخیر یک روش دیگر تربیتى است و اگر در مباحث آتى از آن با عنوان روش یاد مى‏شود، به همین لحاظ است.

مبانى عبرت
براى پاسخ به این سؤال که اصولاً چه ویژگیهایى در زندگى انسان وجود دارد که باعث پدید آمدن حالت عبرت‏گیرى مى‏شود، باید گفت:
اولاً، تشابه و برخوردارى از وجوه مشترک امرى است که در تمامى اصناف موجودات این جهان به چشم مى‏خورد. انسان نیز به لحاظ فردى و اجتماعى از این قاعده مستثنى نیست. مثلاً انسان به لحاظ فردى، هم با گذشته خود و هم با افراد دیگر، شباهتها و مشترکاتى دارد. همان‏گونه که ملتها و جامعه‏ها نیز با گذشته خود و با اقوام و ملتهاى دیگر شباهتها و مشترکات فراوانى دارند.
ثانیا، انسان موجودى حسابگر و اندیشه‏ورز است و از این ویژگى براى رشد و تکامل خود استفاده مى‏کند. او همواره به مقایسه امور با یکدیگر مى‏پردازد. شباهتها و تفاوتها را مشخص کرده به تجزیه و تحلیل و تبیین آنها مى‏پردازد.
ثالثا، انسان موجودى تأثیرپذیر است. او همواره با محیط اطراف خود در تعامل است، حوادثى که در اطراف او اتفاق مى‏افتد، صحنه‏هایى که از پیش چشم او مى‏گذرد، قضایا و جریانات تاریخى که به گوش او مى‏رسد و... همه و همه، وى را تحت تأثیر قرار مى‏دهد.
این سه ویژگى، مبناى عبرت را تشکیل مى‏دهند و عبرت در اثر تعامل این سه خصوصیت حاصل مى‏شود. توضیح اینکه وجود شباهتها و وجوه مشترک در زندگى انسان او را به کندوکاو و بررسى امور وادار مى‏کند. او زندگى کنونى خود را با گذشته خویش و نیز با افراد دیگر مقایسه مى‏کند، رفتارها و پیامدها را بررسى کرده به تجزیه و تحلیل و کشف روابط و علل آنها مى‏پردازد. در این بررسى به نقاط ضعف و قوت خویش در گذشته و حال پى مى‏برد و آنگاه تحت تأثیر عوامل مثبت و منفى آن قرار مى‏گیرد. او در این تجزیه و تحلیل درونى، به یک جمع‏بندى و قاعده کلى دست مى‏یابد که عبارت است از اینکه: «اگر همان اسباب و علل در زندگى کنونى من باشد من هم به همان سرنوشت گرفتار مى‏شوم» و این همان عبرت است. از این رو تصمیم مى‏گیرد تا از تجارب گذشته خود و نیز دیگران در جهت اصلاح و رشد آینده خود در جهات مختلف استفاده کند.
اصل مهمى که بر این روش حاکم است، اصل تعقل و تفکر است. چرا که بدون این اصل، شنیدن حوادث تاریخى و دیدن آثار گذشتگان، معنا و محتوایى به‏دنبال ندارد، بلکه آثارِ بى‏روحى است که بى‏هدف از برابر انسان مى‏گذرد، بدون آنکه معنایى را در ذهن پدید آورد.
اگر این احساس ظاهرى، با تأمل و اندیشه درونى همراه گردد، اعتبار و بینش را به دنبال خواهد داشت و مصداق این کلام على(ع) خواهد شد که:
تَفَکُّرُکَ یُفِیدُکَ الاِْسْتِبصارَ وَ یَکْسِبُکَ الاِْعْتِبارَ.8
فکر کردن به تو، بینایى و عبرت گرفتن مى‏بخشد.
بنابراین، در سایه تفکر و اندیشه، محسوسات معنا پیدا مى‏کند و حالتى در انسان پدید مى‏آید که در آن از ظواهر عبور مى‏کند و به معانى بلند و کشف حقایق دست مى‏یابد و در واقع به نوعى بصیرت مى‏رسد. این بصیرت، ارزشها و ضدارزشها را برایش معلوم مى‏کند و راهنماى عمل و رفتار بیرونى او مى‏گردد.

حوزه کاربرد این روش
قلمرو کاربرد این روش، همه دورانهاى زندگى انسان بجز کودکى است.9 چرا که درک عبرتها، نیازمند عقلى سلیم، چشمى بینا، دلى بیدار و در یک کلام قدرت شناختى بالاست.10 و انسان هر چه از نظر سنى بالاتر مى‏رود، معمولاً دامنه شناخت او گسترده‏تر و از خصوصیات فوق بیشتر برخوردار مى‏گردد. از این رو، به‏کارگیرى این روش در هر یک از مراحل رشد، قواعد و خصوصیاتى دارد که به‏طور اختصار به آنها اشاره مى‏شود:
1. در اواخر مرحله کودکى، رشد شناختى کودک ضعیف است. در مورد هر شیئى یا موقعیتى فکر او بیشتر به اجزاء متوجه است، اما نمى‏تواند این اجزاء را به صورت کل آن دریافت کند، از این رو براى عبرت‏دهى به کودک، هم باید تک تک اجزاء یک جریان عبرت‏آموز را به کودک نشان داد و هم باید رابطه اجزاء با یکدیگر و نیز حصول نتیجه را براى وى توضیح داد، مثلاً براى اینکه کودک از حادثه‏اى عبرت بگیرد و از ارتکاب کار خلافى که دیگرى انجام داده ـ و این حادثه ناخوشایند را براى او حاصل نموده است ـ دورى جوید، مى‏توان، نتیجه نامطلوبى که از کار فرد خطاکار به دست مى‏آید در معرض دید وى قرار داد و سپس رابطه آن نتیجه نامطلوب را با کار خطا مشخص کرد و آنگاه نتیجه‏گیرى کرد که اگر تو هم چنین خطایى را انجام دهى، مثل آن فرد باید منتظر چنین پیامد نامطلوبى باشى.
2. در هفت سال دوم و مرحله دبستانى، در رشد فکرى کودک تغییر و تحول چشمگیرى پیدا مى‏شود و منطق او به مسائل عینى گرایش پیدا مى‏کند. کودک در این مرحله به دستکارى علائم و نشانه‏ها مى‏پردازد. ارتباط بین اجزاء را مى‏سنجد و از این طریق، وضعیت پدیده‏هاى گوناگون را تبیین و از آنها نتیجه‏گیرى مى‏کند. براى عبرت‏آموختن به چنین فردى باید اجزاء عینى یک جریان را در معرض دید وى قرار داد، به ارتباط بین اجزاء، اشاره مختصرى کرد و نتیجه‏گیرى رابه خود وى واگذار نمود. مثلاً در همان مثال قبل اگر کودک از کار خطا و نیز به‏دنبال آن از نتیجه آن و ارتباط بین آن دو خبردار شود، خودش نتیجه مى‏گیرد که: «اگر من هم چنین خطایى را انجام دهم. مثل او باید منتظر چنین پیامد نامطلوبى باشم».
3. در مرحله نوجوانى که همزمان با بلوغ شرعى است، رشد شناختى و ادراکى نوجوان اوج مى‏گیرد و از واقعیات عینى و محسوس، به امور انتزاعى و ذهنى منتقل مى‏شود. نوجوان مى‏تواند به تهیه و تنظیم فرضیه‏هاى ذهنى بپردازد. و هر مسأله‏اى را به صورت اصولى و منطقى آن بررسى کند. او مى‏تواند مسائل مجرد و انتزاعى را تجزیه و تحلیل نماید و به نتایجى منطقى دست یابد. چنین فردى، براى عبرت گرفتن از حوادث، کافى است که از پیش‏درآمد فوق خبردار شود. آنگاه به تجزیه و تحلیل، کشف روابط و علل و در نهایت نتیجه‏گیرى آن بپردازد و آن را به عنوان تجربه‏اى در کنار تجارب زندگى خویش ثبت کند.11
از این دوره به بعد، هر چه سن بالاتر رود و به مراحل سنى بالاترى برسد، بر تجارب او افزوده مى‏شود و همین تجارب،او را ورزیده و کارآزموده‏تر مى‏کند. به‏طورى که با دیدن یا شنیدن بسیارى از امور، به درک حقایق بسیارى در وراى آنها نائل مى‏گردد.
از آنچه گذشت، معلوم مى‏شود که گستره به‏کارگیرى روش عبرت، در مراحل اولیه زندگى تربیت‏آموز، کمتر است. چرا که دایره درک کودک کمتر است، و هر چه بر سن کودک افزوده مى‏شود و کودک به مراحل بالاترى مى‏رسد، دامنه کاربرد این روش، گسترده‏تر مى‏گردد.

پیامدهاى تربیتى عبرت
تأکید نسبتا فراوان قرآن و روایات بر سیر و سفر و خواندن سرگذشت اقوام و ملل و گرفتن عبرت از آنها، به دلیل آثار تربیتى فراوانى است که این مسأله به‏دنبال دارد. در این بخش به پاره‏اى از این آثار اشاره مى‏شود.
1. عبرت، کلید بصیرت
یکى از مهم‏ترین مقاصد تربیت آن است که انسان به درجه‏اى از درک و بصیرت برسد که بتواند از ظواهر امور بگذرد و به باطن آنها بنگرد. از محسوسات و مشهودات عبور کند و به معقولات برسد، و قدرتى فراگیر براى سنجش و اندازه‏گیرى، تجزیه و تحلیل، حل و فصل امور و انتخاب و تصمیم‏گیرى در ابعاد مختلف زندگى به‏دست آورد. عبرت راهى است که مى‏تواند انسان را به این مقصد تربیتى برساند و شاید مهمترین اثر تربیتى عبرت، همین باشد. امیرالمؤمنین(ع) در کلام خود بر این اثر عبرت تصریح کرده چنین مى‏فرماید:

مَنِ اعْتَبَرَ اَبْصَرَ وَ مَنْ اَبْصَرَ فَهِمَ وَ مَن فَهِمَ عَلِمَ.12
کسى که عبرت آموزد، آگاهى یابد و کسى که آگاهى یابد، مى‏فهمد و آنکه بفهمد، دانش‏آموخته است.
و در جاى دیگر مى‏فرمایند:

رَحِمَ اللّهُ اُمْرَئً تَفَکَّر فَاعْتَبَرَ وَ اعْتَبَر فَأبْصَرَ... .13
خدا رحمت کند کسى را که بیندیشد و سپس پند پذیرد، و اندرز گیرد و سپس بینا گردد... .
نتیجه به دست آمده از این دو کلام این است که تفکر زمینه‏ساز عبرت است و عبرت زمینه بصیرت را فراهم مى‏آورد. آن حضرت در سخنى دیگر انسان بصیر را چنین توصیف مى‏کند:

اِنّمَا البَصِیرُ مَنْ سَمِعَ فَتَفکَّرَ، وَ نَظَرَ فَأبْصَرَ، وَانْتَفَعَ بِالْعِبَرِ... .14
همانا بینا کسى است که (به درستى) بشنود و سپس (در آن) بیاندیشد، و (به درستى) بنگرد و بینا گردد و از عبرتها پند گیرد... .
یعنى زمانى انسان به بینش و بصیرت مى‏رسد که به شنیدن اکتفا نکند، بلکه در شنیده‏ها، اندیشه نماید و با دقت به امور بنگرد. نتیجه این اندیشه و دقت نظر همان عبرتى است که در تصمیم‏گیرى‏ها و رفتار انسان موثر خواهد بود. به عبارت دیگر به نظر امام(ع)، مراحل ایجاد بینش عبارت است از: 1. احساس ظاهرى (به کمک چشم وگوش) 2. تفکر و تیزبینى (اندیشه) 3. عبرت‏گیرى. به‏هرحال شیرین‏ترین ثمره عبرت‏آموزى، بینش است که خود آثار مطلوب دیگرى را نیز به دنبال خواهد داشت.

2. عبرت، انتقال تجارب
مرور بر آثار و تاریخ پیشینیان، فایده دیگرى نیز به دنبال دارد و آن کسب تجارب است. انسانها در طول زندگى سعى مى‏کنند هر امرى را یک بار تجربه کنند و یک خطا را چند بار مرتکب نشوند، علاوه بر این خرمندان تلاش مى‏کنند که حتى خطایى را که دیگران تجربه کرده‏اند، مرتکب نشوند و در واقع سعى دارند از تجارب دیگران استفاده کنند، چرا که از عاقل چیزى غیر از این انتظار نیست:

اِنَّمَا الْعاقِلُ مَنْ وَ عَظَتْهُ التَّجَارُبُ.15
همانا عاقل کسى است که تجربه‏ها او را پند دهند.
مادام که انسان در غرور خویش گرفتار است و سر در لاک خود دارد، از رویدادهایى که براى دیگران رخ مى‏دهد، پند نمى‏گیرد و خطاهاى تجربه شده دیگران را تکرار مى‏کند. بدین سبب، باید تربیت‏آموزان را بر آثار به‏جاى مانده از گذشتگان عبور داد تا با عبرت از سرنوشت آنها، تجارب آنان را پلى براى رشد و شکوفایى خود قرار دهند. کسى که تجارب دیگران را بر تجارب خویش مى‏افزاید، عمرى به درازاى عمر آنها دارد. امیرالمؤمنین در وصیتى به فرزند خود امام مجتبى(ع) چنین مى‏فرماید:

اَىْ بُنَىَّ، اِنِّی وَ اِنْ لَمْ اَکُنْ عُمِّرْتُ عُمُرَ مَنْ کَانَ قَبْلِى، فَقَدْ نَظَرْتُ فِى اَعْمَالِهِمْ، وَفَکَّرْتُ فِى اَخْبَارِهِمْ، وَسِرْتُ فِى آثَارِهِمْ، حَتّى عُدْتُ کَاَحَدِهِمْ، بَلْ کَاَنِّى بِمَا انْتَهى اِلىَّ مِنْ اُمُورِهِمْ قَدْ عُمِّرتُ مَعَ اَوَلِّهِمْ اِلَى آخِرِهِمْ. فَعَرَفْتُ صَفْوَ ذَلِکَ مِنْ کَدَرِهِ وَ نَفْعَهُ مِنْ ضَرَرِهِ فَاسْتَخْلَصْتُ لَکَ مِنْ کُلِّ اَمرٍ نَخِیلَهُ وَ تَوَخَّیْتُ لَکَ جَمِیلَهُ وَ صَرَفْتُ عَنْکَ مَجْهُولَهُ... .16
پسرم، اگرچه من به اندازه همه کسانى که پیش از من مى‏زیسته‏اند عمر نکردم، اما در کردار آنها نظر افکندم، و در اخبارشان اندیشیدم و در آثارشان سیر کردم تا بدانجا که همانند یکى از آنها شدم، بلکه گویا در اثر آنچه از تاریخ آنان به من رسیده با همه آنها از اول تا آخر بوده‏ام. پس من قسمت زلال و مصفّاى زندگى آنان را از بخش کدر و تاریک آن بازشناختم و سود و زیانش را دانستم، از میان تمام آنها، قسمتهاى مهم و برگزیده را برایت خلاصه کردم و از بین همه آنها زیبایش را برایت انتخاب نمودم و ناشناخته‏هاى آن را از تو دور کردم.

براساس این فرمایش حضرت على(ع) تجربه اندوزى از سرگذشت دیگران، بهره‏مندى از حاصل عمر آنهاست. گویا انسان عمرى به دارازى عمر همه آنها داشته است، با این تفاوت که خطاهاى آنان را مرتکب نشده است. نکته دیگرى که در سخن حضرت مشهود است وظیفه‏اى است که امام(ع) براى مربى ترسیم مى‏کند. وظیفه مربى این است که تجربیات خود و دیگران را جمع‏آورى، تلخیص و تنقیح کند و به‏طور صریح و روشن و دسته‏بندى شده در اختیار فراگیرنده خویش قرار دهد.

3. عبرت و بازدارى از خطا
از فوائد و آثار تربیتى عبرت، مى‏توان به هدایت‏گرى آن اشاره کرد، عبرتها همواره انسان را به سوى رشد و کمال و راه درست هدایت مى‏کنند و چراغهایى هستند که مسیر صحیح زندگى را نشان مى‏دهند:

اَلاِعْتِبَارُ یَقُودُ اِلَى الرُّشْدِ.17
عبرت گرفتن انسان را به سوى راه صواب و درست مى‏کشاند.
ثمره این هدایت‏گرى نیز، دورى از خطاست:

اَلإعْتِبَارَ یُثْمِرَ العِصْمَةَ.18
میوه عبرت گرفتن، نگاهدارى است.
و این بدان سبب است که در جریان عبرت، انسان با تجارب دیگران آشنا مى‏شود و رابطه بین سیر و سلوک انسانها با پیامدهاى آن را احساس مى‏کند و اگر موقعیتى مشابه آنها داشته باشد، از سرنوشت آنها درس مى‏گیرد و به طریق دیگرى عمل مى‏نماید؛ طریقى که آن پیامدهاى سوء را در پى نداشته باشد. امیرالمؤمنین(ع) در این خصوص مى‏فرماید:

اِنَّ مَنْ صَرَّحَتْ لَهُ الْعِبَرُ عَمّا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ المَثُلاثِ، حَجَزَتْهُ التَّقْوى، عَنْ تَقَحُّمِ الشُّبَهَاتِ.19
کسى که از اعمال و کردار گذشتگان و عواقب سوء آنها عبرت گیرد، تقوا وى را از فرو رفتن در آن گونه بدبختیها بازمى‏دارد.
نکته قابل توجه اینکه هر چه دامنه عبرت‏گیرى انسان وسیعتر باشد، دایره ارتکاب خطا کمتر خواهد بود:

مَنْ کَثَّرَ اعْتِبَارُهُ قَلَّ عِثَارُهُ.20
هرکس عبرت گرفتن او بسیار باشد، لغزش او کم خواهد شد.
چرا که فزونى عبرتها، ابهام را از چهره امور مى‏زداید، شبهات را از بین مى‏برد، صراحت خاصى به مسائل مى‏بخشد و آنها را شفاف مى‏کند.
4. عبرت چراغ راه آینده
حفظ و گرامى‏داشت باقیمانده عمر انسان، و استفاده بهینه از آن نیز از نتایجى است که در سایه عبرت از گذشته تحقق مى‏یابد. عبرت چراغى فراروى آینده است و فرداى بهتر و درخشان در گرو عبرت از گذشته است:
وَلَوِ اعْتَبَرْتَ بِمَا مَضَى حَفِظْتَ مَابَقِىَ.21
اگر از آنچه گذشته است عبرت بگیرى، آنچه را که باقى است حفظ خواهى کرد.
زیرا تاریخ در حال تکرار است، همواره قومى مى‏روند و قومى دیگر جایگزین مى‏شوند. اختلاف حوادث و رویدادهاى تاریخى، در جزئیات آنهاست، اما در کلیات شبیه یکدیگرند و اسباب و علل آنها هم مثل هم است. انسان عاقل و عبرت‏گیر مى‏تواند با موازنه و مقایسه این پدیده‏ها و بررسى علل و اسباب آنها، پیامدها و نتایج آنها را پیش‏بینى کند و تصمیم درست و متناسب را در هر مورد اتخاذ نماید. امیرالمؤمنین(ع) در نامه خود به حارث هَمْدانى به این نکته اشاره دارند:

واعْتَبِرْ بِمَا مَضَى مِنَ الدُّنْیَا لِمَا بَقِى مِنْهَا، فَاِنَّ بَعْضَهَا یَشْبَهُ بَعْضا وَ آخِرُهَا لاحِقٌ بِاَوّلِهَا وَ کُلُّها حَائِلٌ مُفَارِقٌ.22
از (حوادث) گذشته دنیا براى باقیمانده آن عبرت گیر،چراکه بعضى ازآن (حوادث) شبیه بعضى دیگراست. وپایانش به ابتداى آن مى‏پیوندد و (درهرحال) تمام آن گذرا و ناپایدار است.
با دقت در پیامدهاى فوق، مى‏توان دریافت که همگى در ارتباط با هم و در جهت تحقق یک هدف، یعنى سعادت انسان هستند، زیرا بصیرتى که در جریان عبرت‏آموزى نصیب انسان مى‏گردد، باعث مى‏شود تا از تجارب دیگران بهره بگیرد. انتقال این تجارب، مى‏تواند انسان را از بیشترِ خطاها بازدارد و چراغى فراروى وى قرار دهد تا آینده‏اى درخشان و سعادتمند براى او به ارمغان آورد.
ادامه دارد//


   
   ● نویسنده: محمدرضا - قائمى‏مقدم