اجرای برنامه P4C

دکتر خسرو باقری

در بارة اهمیت

اجرای  برنامه  P4C  

و همسویی آن  با تعلیم

و تربیت اسلامی

 

 

شما درباره فلسفه برای کودکان و نوجوانان با دانشجویان دکتری دانشگاه تهران پایان نامه هایی کار کرده اید. بفرمایید که به نظر شما برنامه هایی شبیه P4C چقدر می تواند برای کودکان و نوجوانان مفید باشد؟
در سابقه نظریه های روان شناختی مثل روان شناسان تحولی مانند پیاژه و دیگران ، دوران کودکی اصلا دوران تفکر انتزاعی نیست و اصولا دانشهایی مانند فلسفه برای این دوره سنی مناسب تلقی نمی شوند.
بنابراین عملا شروع برنامه فلسفه برای کودکان و نوجوانان در مواجهه با این چالش بوده است. حتی در آثار کسانی که در این مورد بحث کردند کوشش برای پاسخگویی به این مساله وجود داشته است که آیا واقعا برای کودکان شناخت انتزاعی ممکن است یا خیر؟
خوب تا حدودی سعی کرده اند که به این مساله پاسخ بدهند و در عین حال انتقادی هم به این دیدگاه ها داشته باشند. در این برنامه برخلاف سایر برنامه هایی که برای آموزش فلسفه بوده ، اندیشه های فیلسوفان معینی انتخاب و مطرح نمی شود.
زیرا در این حالت یعنی مطرح کردن اندیشه های خاص فیلسوفان ، درجه انتزاع بالاست چون فیلسوف اصطلاحات ویژه انتزاعی خاص فلسفه را به کار می برد.
در نتیجه مشخص است که این اندیشه ها قابل طرح برای کودکان نیست. منتها در برنامه P4Cسعی بر این بوده که به جای پرداختن به محتواها و نظریه های خاص فلسفی ، به روشهای خاص تفکر فلسفی پرداخته شود.

گفتگو با

دکتر خسرو باقری

در بارة اهمیت

اجرای  برنامه  P4C  

و همسویی آن  با تعلیم

و تربیت اسلامی

 

 

شما درباره فلسفه برای کودکان و نوجوانان با دانشجویان دکتری دانشگاه تهران پایان نامه هایی کار کرده اید. بفرمایید که به نظر شما برنامه هایی شبیه P4C چقدر می تواند برای کودکان و نوجوانان مفید باشد؟
در سابقه نظریه های روان شناختی مثل روان شناسان تحولی مانند پیاژه و دیگران ، دوران کودکی اصلا دوران تفکر انتزاعی نیست و اصولا دانشهایی مانند فلسفه برای این دوره سنی مناسب تلقی نمی شوند.
بنابراین عملا شروع برنامه فلسفه برای کودکان و نوجوانان در مواجهه با این چالش بوده است. حتی در آثار کسانی که در این مورد بحث کردند کوشش برای پاسخگویی به این مساله وجود داشته است که آیا واقعا برای کودکان شناخت انتزاعی ممکن است یا خیر؟
خوب تا حدودی سعی کرده اند که به این مساله پاسخ بدهند و در عین حال انتقادی هم به این دیدگاه ها داشته باشند. در این برنامه برخلاف سایر برنامه هایی که برای آموزش فلسفه بوده ، اندیشه های فیلسوفان معینی انتخاب و مطرح نمی شود.
زیرا در این حالت یعنی مطرح کردن اندیشه های خاص فیلسوفان ، درجه انتزاع بالاست چون فیلسوف اصطلاحات ویژه انتزاعی خاص فلسفه را به کار می برد.
در نتیجه مشخص است که این اندیشه ها قابل طرح برای کودکان نیست. منتها در برنامه P4Cسعی بر این بوده که به جای پرداختن به محتواها و نظریه های خاص فلسفی ، به روشهای خاص تفکر فلسفی پرداخته شود.
در عین حال که قابل ترجمه بودن موضوعات به زبان کودک هم در نظر گرفته می شود. فرض کنید اگر در تفکر فلسفی این مهم باشد که فردی قدرت همدلی پیدا کند یعنی بتواند مساله را از زاویه دید دیگری ببیند. یک توانایی فلسفی این است که انسان بتواند دیدگاه های دیگر را بررسی کند.
حالا این مساله در سطح پایین تری به این صورت است که اگر سعی کنیم به کودکان بیاموزیم دیدگاه های دوستانشان را مورد بحث قرار داده و به آنها توجه کنند یا اصلا بدانند که در ارتباط با یک مساله ، دیدگاه های متفاوتی وجود دارد، خود این عمل حرکتی در جهت رشد تفکر فلسفی است.
مانند آن داستانی که در برنامه P4Cاست که دوستی ماهی و یک خرس را مطرح می کند. مساله این است که این خرس می خواهد این ماهی را به خانه خودش ببرد. پس در نتیجه باید ماهی را به دهان بگیرد و آن را به غار ببرد که در این صورت باید ماهی از آب جدا شود و با این کار ماهی از بین خواهد رفت.
یا این که ماهی از خرس دعوت می کند که به اعماق دریا یعنی جایی که خانه اوست برود که در این صورت هم خرس در آب خفه خواهد شد.
پس نتیجه می گیرند که باید همدیگر را در کنار همان رودخانه ببینند و دوستی خودشان را ادامه دهند. خوب ، این داستان متضمن این نکته است که دیدگاه خرس و خانه و جهان او با دیدگاه ماهی متفاوت است.
در این برنامه ما درواقع داریم آن نکته اساسی را در قالب یک داستان می ریزیم. از کتابهایی که آنها برای آموزش نوشته اند هم مشخص است که اصولا داستان ها، داستان های خاصی هستند، یعنی نویسندگان این داستان ها خودشان فیلسوفند یا زمینه فلسفی دارند و نکاتی را در قالب داستان تزریق می کنند. به این ترتیب سعی می شود بحث فلسفه برای کودکان مفید واقع شود.
یعنی از آن حالت انتزاعی و اصطلاحی خارج شود و در زبان کودک ترجمه شود؛ در عین حال فرض بر این است که ما می توانیم عصاره ای از آن دیدگاه ها را در سن کودکی و نوجوانی مطرح کنیم. بنابراین دلیل مفید بودن این برنامه این است که بتواند عناصر دخیل در تعامل فلسفی و ذهنیت فلسفی را وارد ذهن و ضمیر کودکان کند.
به هر حال برنامه ، باتوجه به تجربه به دست آمده از آموزش های اعمال شده به این نتیجه رسیده و در مدارس مفید واقع شده است ، البته تنگناهای خاصی وجود دارد که باید شناسایی و برطرف شوند؛ این کار می تواند ثمربخش باشد.

باتوجه به تفاوت نقشی که معلم در برنامه P4C با برنامه تعلیم و تربیت عام امروزی دارد، به نظر شما نقشی که P4C برای معلم قائل است ، چقدر می تواند از لحاظ تربیتی در تحول تعلیم و تربیت مفید باشد؟
نقش معلم در این برنامه ها خیلی تعیین کننده و غیرمستقیم است. به اصطلاح معلم محوری نیست ؛ یعنی این طور نیست که مثلا مسائلی که مطرح می شود یا تمریناتی که داده می شود معلم پاسخ درست را بداند و آن را مطرح کند تا دانش آموزان نیز یاد بگیرند و این طور نیست که برای دانش آموز پاسخی را تدارک ببیند، اما به وی گفته می شود که این پاسخ قابل قبول نیست.
در آموزش و پرورش قدیم یا رایج معلم کسی است که پاسخ درست فقط نزد اوست و او باید تصحیح کننده باشد. به عبارتی معلم محوری است. اما در این سیستم آموزشی معلم نقش تعیین کننده ندارد. یعنی نمی گوید چه چیزی درست است و چه چیزی نادرست.
در این سیستم بر گفتگو تکیه می شود؛ یعنی معلم باید گفتگو را رواج دهد. در اینجا دیالوگ و دو طرفه بودن پرسش و پاسخ مورد تاکید است. این مطلبی است که در آموزش و پرورش سنتی ما نیز بوده است. سیستم مدارس ما یکطرفه است ، یعنی معلم محوری.
معلم درس می دهد، جواب صحیح را می داند و... اما در سیستم P4Cاول بر گفتگو تاکید می شود و دوم این که پاسخ به مسائل ، پاسخ معین و از پیش تعیین شده ای نیست که تنها نزد معلم باشد؛ بلکه در حین گفتگو است که جواب پرسش روشن می شود.
این گفتگوها گاه بسیار جالب و شنیدنی هستند. تفکر در روان شناسی به 2 نوع تقسیم می شود؛ تفکر الگوریتمی که خیلی مشخص و منظم است مانند جدول ضرب و تفکر هیوریستیک ، تفکری که جنبه الهامی دارند نه دقیقا یک خط مشخص.
مثلا وقتی داستانی مانند داستان ماهی و خرس برای دانش آموز یا کودک گفته می شود و او جواب می دهد، این طور نیست که دانش آموز یک جواب خاص و یک مفهوم خاص از داستان ارائه کند. ممکن است دانش آموز مفهوم خاصی از داستان برای خودش داشته باشد.
بنابراین تفکر هیوریستیک حدودی را معین می کند و در این حیطه شما باید فکر کنید، اما خط مشخص و مسیر کاملا مشخصی برای تفکر شما وجود ندارد. این نوع تفکر است که در این برنامه بیشتر به آن بها داده می شود. جواب کاملا مشخصی وجود ندارد.
نه این که جواب خاصی نباشد و هر کسی جواب بدهد؛ این طور نیست که اگر ما جواب الگوریتمی نداشتیم نتوانیم حرف بزنیم ، یا فکر کنیم. اصولا یک نوع تفکر، تفکری است که در حیطه معین و مبهمی خودش شروع به پردازش می کند و نتایجی به دست می دهد، اما نگوییم اگر تمام تعلیم و تربیت با این شیوه تفکر می تواند جایگزین شود، دست کم باید این نوع تفکر در کنار تفکر نوع دوم وجود داشته باشد. در حقیقت این دو باید مکمل یکدیگر باشند.
تعلیم و تربیت اسلامی بیش از سایر مکاتب و ادیان الهی مبتنی بر تفکر، تامل ، تعقل و تحصیل دانش است و در این زمینه آیات و روایات زیادی هم وجود دارد. با توجه به این موضوع و این که P4C نیز به تفکر، داوری و تامل تاکید زیادی دارد، بفرمایید چه همسویی هایی بین این دو می توان پیدا کرد؟
در درجه اول باید دید برداشت ما از دین چیست ؟ به هر حال یک نوع برداشت از دین که به تفکر اهمیت می دهد حتی در آن پایه های تفکر دینی مثل اعتقاد به خدا، توحید و نظیر این را باید از طریق کندوکاو فکری پیدا کنیم.
اگر ما این برداشت از دین را در نظر بگیریم که تفکر در آن ارزش بسیاری دارد، همسویی بین این برنامه و تفکر دینی به این معنا وجود دارد.
تعلیم و تربیت اسلامی به این معنا به تفکر بهای زیادی می دهد؛ یعنی افراد باید بتوانند پایه های اندیشه دینی را از طریق بازاندیشی حاصل کنند. در سنین بالا هم مثل دوره راهنمایی که دانش آموزان باید انتخاب کنند و فکر کنند، این پایه ها را می توانند باز اندیشی کنند و با تفکر به مبانی اندیشه دینی بپردازند.
شاید شکل کلامی نیز پیدا نکند. البته اینجا فلسفی است ، ولی ممکن است کلامی شود؛ یعنی وقتی شما می خواهید اعتقادات دینی را مستدل کنید، این کلام است. کلام نیز با فلسفه فرق می کند.
در فلسفه از قبل پایبندی اعتقادی وجود دارد و فکر شروع می شود، اما در ادیان ، اندیشه ها بیشتر جنبه کلامی پیدا می کند و نمی دانم که تا چه حد می شود تفکر در دین را از کلام دور و به فلسفه نزدیک کرد؟ فکر می کنم تفکر در دین نباید جنبه کلامی داشته باشد که بگوییم هر کسی در دین تفکر می کند، متکلم است.
به هر حال درست است که مثلا شخصی درباره توحید بحث کند، ولی می تواند تفسیری از توحید ارائه دهد که با تفسیرهای دیگر متفاوت باشد. به هر صورت ، تا آنجا که تفکر می تواند در دیانت نقش داشته باشد و تفکری عمیق باشد، در اینجا همسویی وجود دارد.
باید توجه داشت که فلسفه و فیلسوفان نیز از پیشداوری دور نیستند، مثلا بگوییم یک فیلسوف می تواند خودش را از زمانه خودش و از ذهنیت زمانی خودش دور کند و از هر گونه فکر و پیشداوری خالص بشود و بعد شروع به تفکر کند؛ یعنی از صفر مطلق شروع به تفکر کند. آیا آدمها می توانند از صفر مطلق شروع به تفکر کنند؟ این بسیار بعید است.
معمولا فیلسوفان نیز آغشته به زمان خودشان بودند؛ یعنی یک سری پیشفرض ها و امور مسلم وجود دارد، اما به هر حال فیلسوف هستند. ما می توانیم بین اینها همسویی زیادی ببینم.

اگر بخواهیم برنامه P4C را برای کودکان و نوجوانان ایرانی به اجرا در آوریم ، چگونه می توانیم آن را طرح ریزی کنیم که با فرهنگ ما تناسب داشته باشد؟
به عبارتی برای این برنامه چه خصوصیاتی باید قائل شد تا در جامعه آموزشی ما هم کاربرد پیدا کند و از کجا باید شروع کرد؟
تا آنجا که این برنامه فلسفه برای کودکان است و بیشتر به روش تفکر اهمیت می دهد. من فکر می کنم مساله ، بومی کردن آن است.
مباحث فلسفی در حالت عام خود، از وابستگی فرهنگی شان کاسته می شود، داستان خرس و ماهی را می توانیم در اینجا به کار گیریم.
این داستان ها نیز چون به عناصر انتزاعی تفکر برمی گردند، وابستگی فرهنگی شان کاسته می شود و در عین حال به صفر نمی رسد.
اینجاست که ممکن است بعضی داستان هایی که آنها پیشنهاد می کنند، صبغه های فرهنگی داشته باشند و ما ناگزیر باشیم که آنها را تغییر دهیم ، ما می توانیم علی الاصول از بسیاری از آن داستان ها استفاده کنیم.
در عین حال ، می توانیم از سنت داستانی خودمان نیز استفاده کنیم ، اما باید از میان آنها گزینش کرد؛ مثلا در کلیله و دمنه ، داستان های بسیاری با جنبه های مختلف وجود دارد. بعضی از آنها بر جنبه های عاطفی استوار است.
ما می خواهیم جنبه فلسفی آن را در نظر بگیریم. باید ببینیم کدامیک از این داستان ها بر کدام عناصر تفکر فلسفی ناظر هستند. آن وقت آن را گزینش و انتخاب می کنیم. باید دید کدامیک از این داستان ها عنصر فلسفی را داخل خودشان دارند و آن را در نظر بگیریم.
البته در خارج این کار را به صورت نگارش انجام داده اند، ولی ما می توانیم از میان داستان ها انتخاب کنیم ، اگر نهاد یا سازمانی مانند آموزش و پرورش یا هر سازمان دیگری این کار را شروع کرد، اول آن عناصر فلسفی مشخص را بررسی می کند و بعضی از آنها را می پذیرد و بعضی دیگر را حذف می کند و بعد داستان های ناظر بر آن عناصر را هم از آنهایی که آنها مطرح کردند یا از داستان هایی که خود ما داریم البته استفاده می کنند.
برخی از داستان ها را می توان بازنگاری کرد، یعنی داستان را به نحوی معطوف به مقصدی کرد که مورد نظر ماست. این کارها را می توان برای شروع انجام داد.