مبانی تعلیم و تربیت در قرآن و احادیث 2 - عقل

قوه عاقله (1) یکى از شؤونات مهم نفس و سبب برترى انسان بر سایر موجودات جهان است.

قرآن کریم، در آیات بسیارى، انسان را دعوت به تعقل و تفکر و تدبّر مى نماید و در به کارگیرى این نیروى شگفت انگیز تأکید فراوانى دارد. عقل مرکز سنجش و وسیله ادراک و استدلال و عامل هدایت گر انسان بر سر دو راهى هاى زندگى است. عقل میزان وملاک تکلیف و مسؤولیت انسان در مقابل خدا و مردم است.

عقل،حجت باطنى،تشخیص دهنده حُسن وقُبح، دشمن جهل، و هواى نفس است.

در میدان کشمکش گرایشهاى فطرى و کششهاى غریزى، عقل و هواى نفس همواره با یکدیگر در جدال و ستیزاند.

اگر هواى نفس بر عقل غلبه یابد و آن را اسیر خود کند، وسیله اى فنى براى انحراف انسان از حق گردیده و موجبات سقوط و شقاوت ابدى وى را فراهم مى سازد. امّا اگر به عقل میدان داده شود تا بر هواى نفس تسلط یابد، با به کارگیرى آن در جهت تربیت و پرورش نفس انسان، رشد یافته و شرح صدر پیدا مى کند و زمام امور خویش را به دست مى گیرد و همیشه خدا را ناظر براعمال خویش مى بیند، در این صورت، هر عمل و عکس العملى که از انسان صادر مى شود، برطبق رضایت خداوند خواهد بود، و اینجاست که انسان به مقام والاى اُولوالالباب دست مى یابد.

انسان صاحب لُب و خرد، از هدایت ویژه الهى برخوردار است و این، او را به سعادت جاودانى رهنمون مى گرداند.

 مبانی تعلیم و تربیت در قرآن و احادیث
2 - عقل
قوه عاقله (1) یکى از شؤونات مهم نفس و سبب برترى انسان بر سایر موجودات جهان است.

قرآن کریم، در آیات بسیارى، انسان را دعوت به تعقل و تفکر و تدبّر مى نماید و در به کارگیرى این نیروى شگفت انگیز تأکید فراوانى دارد. عقل مرکز سنجش و وسیله ادراک و استدلال و عامل هدایت گر انسان بر سر دو راهى هاى زندگى است. عقل میزان وملاک تکلیف و مسؤولیت انسان در مقابل خدا و مردم است.

عقل،حجت باطنى،تشخیص دهنده حُسن وقُبح، دشمن جهل، و هواى نفس است.

در میدان کشمکش گرایشهاى فطرى و کششهاى غریزى، عقل و هواى نفس همواره با یکدیگر در جدال و ستیزاند.

اگر هواى نفس بر عقل غلبه یابد و آن را اسیر خود کند، وسیله اى فنى براى انحراف انسان از حق گردیده و موجبات سقوط و شقاوت ابدى وى را فراهم مى سازد. امّا اگر به عقل میدان داده شود تا بر هواى نفس تسلط یابد، با به کارگیرى آن در جهت تربیت و پرورش نفس انسان، رشد یافته و شرح صدر پیدا مى کند و زمام امور خویش را به دست مى گیرد و همیشه خدا را ناظر براعمال خویش مى بیند، در این صورت، هر عمل و عکس العملى که از انسان صادر مى شود، برطبق رضایت خداوند خواهد بود، و اینجاست که انسان به مقام والاى اُولوالالباب دست مى یابد.

انسان صاحب لُب و خرد، از هدایت ویژه الهى برخوردار است و این، او را به سعادت جاودانى رهنمون مى گرداند.

بنابراین، از دیدگاه قرآن، در تعلیم و تربیت، هدایت و رشد انسان، در گرو پرورش قوه عاقله و زمینه سازى براى شکوفایى قواى عقلى و از جمله قدرت استدلال و تفکر است. چرا که عدم تعقل و تفکر موجب احاطه زشتى ها و پلیدیها در سرتاسر وجود آدمى است (2) .

وَ یَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِینَ لاَ یَعْقِلُونَ. (3)

(و خداوند) پلیدى را بر کسانى که خرد خویش را به کار نمى اندازند، مقرر مى سازد.

پست ترین موجودات در پیشگاه خداوند کسانى هستند که عقل خویش را به کار نگرفته ونمى اندیشند.

إِنَّ شَرَّ الدَّوَآبِّ عِندَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لاَ یَعْقِلُونَ (4) .

البته بدترین جنبندگان نزد خدا، کرها و گنگهایى هستند که نمى اندیشند.

بکارنینداختن عقل و نیندیشیدن، سبب شقاوت و هلاکت ابدى انسان خواهد شد.

وَ قَالُواْ لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا کُنَّا فِى أَصْحبِ السَّعِیرِ (5) .

(درقیامت) مى گویند اگر مى شنیدیم و یاتعقل مى کردیم، اهل این آتش سوزنده نمى شدیم.

عصیان و گناه و کفر ورزیدن (یعنى نادیده انگاشتن ارزشهاى دینى) موجب بسته شدن مجارى ادراک و عدم فهم و شعور آدمى نسبت به ارزشهاى دینى مى گردد، به طورى که واقعیتها را نمى بیند و حقایق را تصدیق نمى کند!

وَ مَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُواْ کَمَثَلِ الَّذِى یَنْعِقُ بِمَا لَا یَسْمَعُ إِلَّا دُعَآءً وَ نِدَآءً صُمٌّ بُکْمٌ عُمْىٌ فَهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ (6) .

مثل ناگرویدگان به حق، مثل حیوانى است که کسى در گوش او آواز کند، و او جز بانگى وصدایى، چیزى نشنود. اینان کر و لال و کورند و هیچ نمى اندیشند.

فکر نکردن و عدم تعقل سبب بازیچه گرفتن دین و مسخره کردن احکام و قوانین الهى مى گردد:

وَ إِذَا نَادَیْتُمْ إِلَى الصَّلَوةِ اتَّخَذُوهَا هُزُواً وَلَعِباً ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَّا یَعْقِلُونَ (7) .

و هنگامى که آنان را به نماز دعوت کنید، آن را به مسخره و بازیچه مى گیرند، زیرا اینان کسانى هستند که تعقل و تفکر نمى کنند.

بر اثر عدم تعقل و تفکر صحیح، شیطان بر انسان تسلط یافته و او را وسوسه و گمراه مى کند.

أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَبَنِى ءَادَمَ أَن لاَّ تَعْبُدُواْ الشَّیْطَنَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ* وَ أَنِ اعْبُدُونِى هذَا صِراطٌ مُّسْتَقِیمٌ * وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنکُمْ جِبِلّاً کَثِیراً أَفَلَمْ تَکُونُواْتَعْقِلُونَ (8) .

اى فرزند آدم! آیا با شما پیمان نبستم که شیطان را نپرستید، زیرا دشمن آشکار شماست؟و مرا بپرستید، که راه راست همین است و البته بسیارى از شما را گمراه کرد... مگر به عقل درنمى یافتید (9) ؟

تنها دانشمندان درباره پدیده ها و آیات الهى تعقل و تفکر مى کنند:

مَثَلُ الَّذِینَ اتَّخَذُواْ مِن دُونِ اللَّهِ أَوْلِیَآءَ کَمَثَلِ الْعَنکَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیْتَاً وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنْکَبُوتِ لَوْ کَانُواْ یَعْلَمُونَ* إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا یَدْعُونَ مِن دُونِهِ مِن شَى ءٍ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ * وَ تِلْکَ الأَمْثَلُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَ مَا یَعْقِلُهَآ إِلاَّ الْعَلِمُونَ (10) .

مثل آنان که غیر خدا را دوستان خود مى گیرند، مثل عنکبوت است که خانه اى بساخت وکاش مى دانستند که سست ترین خانه ها خانه عنکبوت است. خداى یکتا مى داند که چه چیزهایى را غیر او به خدایى مى خوانند و اوست پیروزمند و حکیم. این مثلها را براى مردم مى زنیم و آنها را جز اندیشمندان در نمى یابند.


أولواالالباب
کسانى که قدرت تفکر و تعقل خویش را به کار مى اندازند و درباره مسائل، بدون تعصب مى اندیشند و گفته ها و سخنها را مورد تحقیق قرار مى دهند و آنها را با هم مى سنجند و بهترین آنها را بر مى گزینند، از جمله صاحبان خرد و اندیشه اند. قرآن به آنان بشارت مى دهد که در مسیر هدایت الهى قرار گرفته اند، زیرا اینان براثر تکاپوى فکرى، قدرت تعقل و اندیشه خود را پرورش داده اند و در نتیجه به حقیقت و عمق مسائل رسیده اند.

فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ هَدَیهُمُ اللَّهُ وَ أُوْلَئِکَ هُمْ أُوْلُواْ الأَلْببِ (11) .

پس بندگان مرا بشارت بده. آن کسانى که به سخن ها گوش مى دهند و از بهترین آنها پیروى مى کنند. ایشانند کسانى که خدا هدایتشان کرده و اینها همان صاحبان خرد هستند!

در کوران زندگى و در لحظه لحظه هاى عمر، تنها عقول پرورش یافته و تزکیه شده متذکر حق و حقیقتند.

وَ مَا یَذَّکَّرُ إِلَّا أُوْلُواْ الأَلْببِ (12) .

و جز خردمندان (صاحبان عقول پرورش یافته) متذکر نمى شوند و پند نمى پذیرند.

إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُوْلُواْ الأَلْببِ (13) .

تنها خردمندان پند مى پذیرند (14) .

عقول پرورش یافته و تزکیه شده، مورد عنایت و هدایت خاص خداوندى قرار مى گیرند:

أُوْلَئِکَ الَّذِینَ هَدَیهُمُ اللَّهُ وَ أُوْلَئِکَ هُمْ أُوْلُواْ الأَلْببِ (15) .

ایشان کسانى هستند که خداوند هدایتشان کرده و اینان حقیقتاً خردمندانند.

فاتَّقواْ اللَّهَ یَأُوْلىِ الْأَلْببِ الَّذیِنَ ءَامَنُواْ قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَیْکُم ذِکْراً (16) .

اى خردمندانى که ایمان آورده اید! از خدا بترسید. خدا براى شما قرآن را نازل کرده است.

إِنَّ فىِ خَلْقِ السَّمواتِ وَ الأَرْضِ وَ اخْتِلَفِ الَّیْلِ وَ النَّهارِ لَأَیتٍ لأوُلىِ الْأَلْببِ* الَّذینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیماً وَ قُعُوداً وَ عَلَى جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُوُنَ فى خَلْقِ السَّمواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَطِلاً سُبْحنَکَ فَقِنا عَذَابَ النَّارِ (17) .

براستى که درآفرینش آسمان ها و زمین و آمد و شد شب و روز، نشانه هایى است براى خردمندان؛ آنان که خدا را ایستاده و نشسته و به پهلو خفته، یاد مى کنند و در آفرینش آسمان ها و زمین مى اندیشند: (زبان حالشان این است) اى پروردگار ما! این جهان را بیهوده نیافریده اى؛ تومنزهى؛ ما را از عذاب آتش بازدار.

لغزشگاههاى عقل

--------------------------------------------------------------------------------

1-ظن

عدم تعقل و تفکر و قضاوت صحیح، سبب پیدایش پندار غلط مى گردد. تفکر درست، بر اساس علم و آگاهى استوار است وعدم آگاهى، سبب مى گردد که انسان عقاید و آرا و اصول رفتارى خود را بر پایه ظن و گمان استوار سازد و این امر، زمینه گمراهى فرد را فراهم مى سازد.

وَ مَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِن یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنَّ الظَّنَّ لاَ یُغْنِى مِنَ الْحَقِّ شِیْئاً (18) .

اینان بدانچه که مى گویند، هیچ دانشى ندارند. تنها از گمان خود پیروى مى کنند و گمان براى شناختِ حقیقت، کافى نیست (19) .

از دیدگاه قرآن، تا چیزى براى آدمى قطعى و ثابت نشده باشد، نباید آن را ملاک عمل خود قرار دهد و از آن پیروى کند.

وَ لاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ (20) .

و از چیزى که به آن آگاهى ندارى پیروى مکن.

وَ تَقُولُونَ بِأَفْوَاهِکُم مَّا لَیْسَ لَکُم بِهِ عِلْمٌ (21) .

و به زبان خود چیزى مى گویید که خود به آن علم و آگاهى ندارید.

پایه اصلى تفکر و تعقل درست، علم و آگاهى است و بى خبرى و ناآگاهى، موجب لغزش انسان مى گردد.

بَلْ کَذَّبُواْ بِمَا لَمْ یُحِیطُواْ بِعِلْمِهِ (22) .

به سبب این که به علم و دانش آن احاطه نداشتند، آن را انکار کردند و دروغ شمردند.

یکى ازبزرگترین آثارمنفى لغزش عقل، درپیروى ازظن و گمان، انکار قیامت و معاد است:

وَ قَالُوا مَا هِىَ إِلاَّ حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَ نَحْیَا وَ مَا یُهْلِکُنَآ إِلاَّ الدَّهْرُ وَ مَا لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلاَّ یَظُنُّونَ (23) .

و گفتند: زندگى چیزى جز همین زندگى دنیا نیست که دسته اى مى میرند و دسته دیگر زنده مى شوند، و چیزى جز (گذشت) روزگار ما را هلاک نمى کند. آنان به صحّت گفتار خود علم ندارند، و تنها بر اساس ظن و گمان اظهار نظر مى کنند.

2-تمایلات نفسانى و هواى نفس (24)

تلاش نامعقول و افراطى براى ارضاى غرایز و تمایلات نفسانى و خواسته هاى نامشروع، عشق و علاقه وافر به هواهاى نفسانى و اشتیاق بى حدّ و اندازه براى دست یابى به لذت، دیده عقل را نابینا و گوش دل را ناشنوا مى سازد، به طورى که دیگر چیزى جز خواسته نفس نمى بیند و نمى جوید و جز آن، از کسى پیروى نمى کند.

أَرَءَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَیهُ أَفَأَنتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکِیلاً (25) .

(اى پیامبر)آیاکسى راکه هواى نفس خودرابه خدایى گرفته بوددیدى؟ آیاتوضامن ووکیل او هستى؟

وَ لاَ تَتَّبِعِ الْهَوَى فَیُضِلَّکَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ (26) .

و از هواى نفس پیروى مکن که تو را از راه حق گمراه مى سازد.

أَفَمَن کَانَ عَلَى بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ کَمَن زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ وَ اتَّبَعُواْ أَهْوَآءَهُم (27) .

آیا کسى که از جانب پروردگارش دلیل روشنى دارد، همانند کسى است که کردار بدش درنظرش آراسته شده و از پى هواهاى نفسانى خود مى رود (28) ؟

ستمکاران، ازروى جهل و نادانى و به پیروى از هواى نفس، سبب گمراهى خود شده اند:

بَلِ اتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُواْ أَهْوَآءَهُم بِغَیْرِ عِلْمٍ (29) .

امّا ستمکاران، هواى نفس خود را از جهل و نادانى پیروى کردند.

3-تعصب و تقلید کورکورانه

تعصب جاهلانه و تقلید کورکورانه عبارت است از: تقلید و هوادارى افراطى از یک فرد، تنها به دلیل داشتن رابطه دوستى یا رابطه خویشاوندى با او و یا پیروى از رسم و رسوم جاهلى گروه و یا صنف مورد علاقه خویش که فرد بدان وابستگى دارد؛ بدون این که هیچ ملاحظه منطقى و عدل و انصافى در کار باشد.

وَإذَا قِیْلَ لَهُم اتَّبِعُوا ما اَنْزَلَ اللَّه و قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَینا علیه ءَابآءَنا أَوَلَوْ کانَ ءَاباؤُهُمْ لا یَعْقِلونَ شیئاً و لا یَهْتَدونَ (30) .

و چون به آنان گفته شود که از آنچه خدا نازل کرده است، پیروى کنید، گویند: نه، ما به همان راهى مى رویم که پدرانمان مى رفتند. حتى اگر پدرانشان تعقل و تفکر نمى کردند وگمراه بوده اند!

وَ إن جاهَدَاکَ عَلَى أَن تُشْرِک بى ما لَیْسَ لَکَ به عِلمٌ فَلا تُطِعْهُما و صاحِبْهُما فى الدُّنیا معروفاً... (31)

و اگر پدر و مادر، تو را بر شرک به خدا که آن را حق نمى دانى وادار کنند، در این صورت،امر آنها را اطاعت مکن، امّا در دنیا با آنها با حسن خلق رفتار کن.

إِذْ جَعَلَ الَّذِینَ کَفَرُواْ فِى قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّةَ حَمِیَّةَ الْجهِلِیَّةِ فَأَنزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَ عَلَى المُؤْمِنِینَ وَ أَلْزَمَهُمْ کَلِمَةَ التَّقْوَى وَکَانُواْ أَحَقَّ بِهَا وَ أَهْلَهَا وَ کَانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَىْ ءٍ عَلِیماً (32) .

آن گاه که کافران تصمیم گرفتند در دل تعصب بورزند -تعصب جاهلى (33) - خداوند نیز آرامش خود را بر دل پیامبرش و مؤمنان فرو فرستاد و به تقوا آراستشان و آنان به تقوا سزاوارتر وشایسته تر بودند و خدا بر هر چیزى آگاه است.

1- قال الصادق (ع) : موضع العقل الدّماغ. (بحار، ج 78، ص 254)

امام صادق(ع): جایگاه عقل، مغز است.

- العقل غریزة تزید بالعلم والتجارب. (غررالحکم)

- عقل یک نیروى باطنى است که با علم و تجربه افزایش مى یابد.

- العقل فضیلة الانسان. (غررالحکم)

- عقل اساس برترى انسان است.

- قیل للصادق(ع): ما العقل؟ قال : ما عُبد به الرحمن واکتُسِبَ به الجنان. (اصول کافى، ج 1)

- از امام صادق(ع) سؤال شد که عقل چیست؟ حضرت فرمود: عقل چیزى است که خداوند به وسیله آن پرستیده شود و به وسیله آن بتوان بهشت را به دست آورد.

- قال على (ع) : العقول مواهبٌ والآداب مکاسب. (بحار، ج 78، ص 9)

- عقلها، مواهبى [الهى ] است، ولى ادب و تربیت تحصیل کردنى اند.

- قال الکاظم (ع) : إنّ للَّه على الناس حجّتین : حجّة ظاهرة وحجّة باطنة، فأمّا الظاهرة فالرّسل والأنبیاء والأئمّة(ع) وأمّا الباطنة فالعقول. (اصول کافى، ج 1، ص 16)

- خداوند دو حجت بر مردم دارد، یکى حجت ظاهرى که همانا پیامبران الهى و ائمه معصومین(ع) هستند و دیگرى حجت باطنى که خردهاست.

- قال الصادق (ع) : کثرة النظر فی الحکمة تلقح العقل. (بحار، ج 78، ص 248)

- اندیشیدن فراوان در مسائل علمى، مایه شکوفایى عقل است.

- العقل أقوى أساس. (غررالحکم)

- عقل محکمترین پایه و اساس است.

- أعون الأشیاء على تزکیة العقل، التعلیم. (غررالحکم)

- علم آموزى، بهترین کمک براى رشد عقل مى باشد.

- إنّک موزون بعقلک فزکّه بالعلم. (غررالحکم)

- توباعقلت سنجیده مى شوى (معیار ارزش هر انسانى عقل اوست) پس آن را با علم رشد بده (علم مایه رشد عقل

2- قال الباقر (ع) : لا مصیبة کعدم عقل. (بحار، ج 78، ص 165)

هیچ مصیبتى همانند بى عقلى نیست.

- قال على (ع): صدیق کلّ انسان عقله وعدوّه جهله والعقول ذخائر و الأعمال کنوز. (بحار، ج 78،ص 92)

- خردِ هر انسانى، دوست او و ناآگاهى اش دشمن اوست؛ عقلها، ذخایر [نفیس ] و اعمال [انسان، به سانِ ] گنجهایند.

- رأس العقل التودّد الى الناس. (غرر الحکم)

- بالاترین مرحله عقل، دوستى با مردم است.

- العقل صلاح کلّ أمر. (غرر الحکم)

مایه بهبود و سامان یافتن هرکارى، عقل و خرد است.

3- یونس (10) آیه 100 .

4- انفال (8) آیه 22.

5- ملک (67) آیه 10.

6- بقره (2) آیه 171.

7- مائده (5) آیه 58 .

8- یس(36) آیه 60-62 .

9- العاقل من زهد فی دنیا دنیةٍ فانیةٍ، ورغب فی جنة سنیةٍ خالدةٍ علیّه. (غرر الحکم)

- عاقل کسى است که از دنیاى پست فانى چشم بپوشد و بهشت والا و جاودانه و متعالى را بجوید و بدان دلبسته گردد.

- العاقل من هجر شهوته، وباع دنیاه بآخرته. (غرر الحکم)

- عاقل کسى است که هواى نفسش را ترک گوید و دنیاى خود را به آخرتش بفروشد.

- العاقل من عصى هواه فی طاعة ربّه. (غرر الحکم)

- عاقل کسى است که در راه اطاعت از پروردگارش از هواى نفس خود سرپیچى کند.

- العاقل من یملک نفسه إذا غضب وإذا رغب وإذا رهب. (غرر الحکم)

- عاقل کسى است که هنگام خشم و ترس و هنگام میل داشتن، خویشتن دار باشد.

- شیمة العقلاء قلّة الشهوة وقلّة الغفلة. (غرر الحکم)

- خلق و خوى خردمندان، کاستى شهوت و غفلت است.

- قال الصادق (ع):على العاقل أن یکون عارفاًبزمانه، مُقبلاًعلى شأنه،حافظاًللسانه. (بحار،ج 71،ص 307)

- بر خردمند است که زمان را بشناسد و به کار و موقعیت خود اهمیت دهد و زبانش را حفظ کند.

- قال على (ع): لابد للعاقل من أن ینظرفی شأنه، فلیحفظ لسانه، لیعرف أهل زمانه.(بحار، ج 1، ص 88)

- بر هر عاقلى لازم است که موقعیت خود را بسنجد و زبانش را حفظ کند تا این که اهل زمان خود را بشناسد.

- حدّ العقل الانفصال عن الفانی والاتصال بالباقی. (غرر الحکم)

- شاخصه عقل جدایى و دورى انسان از دنیاى فانى و پیوستن به امور ماندگار است.

- حدّ العقل النظر فی العواقب والرّضا بما یجری به القضاء. (غرر الحکم)

- شاخصه عقل، عاقبت اندیشى و خشنودى به قضاى الهى است.

10- عنکبوت (29) آیه 41-43

11- زمر (39) آیه 17-18 .

12- بقره (2) آیه 269.

13- رعد (13) آیه 19.

14- مخالفة الهوى شفاء العقل. (غرر الحکم)

سلامتى عقل در مخالفت با هواى نفس نهفته است.

- استرشد العقل وخالف الهوى تنجح. (غرر الحکم)

- از خرد، هدایت طلب کن و با هواى نفس مخالفت کن تا پیروز شوى.

- العقل صاحب جیش الرحمن، والهوى قائد جیش الشیطان، والنفس متجاذبة بینهما، فأیّهما غلب کانت فی حیّزه. (غرر الحکم)

- عقل، فرمانده لشکر الهى و هواى نفس، فرمانده لشکر شیطان است و نفس انسانى میان این دو قرار دارد؛ هر کدام که چیره شوند، نفس در اختیار آن قرار خواهد گرفت.

- العقل والشهوة ضدان، مؤید العقل العلم، ومزیّن الشهوة الهوى ، والنفس متنازعة بینهما فأیّهما قهر کانت فی جانبه. (غرر الحکم)

عقل و شهوت، ضد یکدیگرند، علم پشتیبان عقل، و هواى نفس حامى شهوت است و نفس انسانى در عرصه کشمکش میان این دو قرار دارد هر کدام غلبه کنند، نفس در کنار آن قرار خواهد گرفت.

- التودّد نصف العقل. دوستى نیمى از عقل است. (نهج البلاغه، حکمت 142)

15- زمر (39) آیه 18 .

16- طلاق (65) آیه 10.

17- آل عمران (3) آیه 190-191

18- نجم (53) آیه 28.

19- قال رسول اللَّه(ع) من أساء بأخیه الظن فقداساء بربه، ان اللَّه تعالى یقول : «اجتنبوا کثیراً من الظن...» (کنزالعمال خ 7587)

هر کسى به مسلمانى بدگمان شود، نسبت به پروردگارش بدگمان شده است، خداوند مى فرماید از بسیارى گمانها دورى جویید...

- قال الهادى(ع) : من ساءت ظنونه اعتقد الخیانة بمن لا یخون. (غرر الحکم)

هر که بدگمان گردد، فرد غیر خائن را خائن خواهد پنداشت.

- قال الهادى(ع): إذا کان زمان العدل فیه أغلب من الجور فحرام أن یظنّ بأحدٍ سوءً حتى یعلم منه ، وإذا کان زمان الجور أغلب فیه من العدل فلیس لأحدأنْ یظن بأحدخیراً مالم یعلم ذلک منه. (بحار،ج 78،ص 370)

- اگردرزمانى عدالت برستم غلبه داشته باشد، بدگمانى به احدى روانیست، مگراین که نسبت به آن یقین حاصل گردد،امّا اگردر زمانه، ستم بر عدالت چیره شده باشد، خوش بینى به کسى روا نیست، مگر این که نسبت به آن، یقین حاصل گردد.

- إذا استولى الصّلاح على الزمان واهله، ثم أساء رجل الظّن برجل لم تظهر منه حوبة فقد ظلم! ، واذا استولى الفساد على الزّمان وأهله، فأحسن رجل الظّن برجلٍ فقد غرّر! (نهج البلاغه، حکمت 114)

- اگر اکثریت مردم در زمانى صالح باشند، بدگمانى به کسى که گناهى از او آشکار نشده، نوعى ستم است، امّا اگر تباهى و فساد بر زمانه و اهل آن سیطره یابد، خوش بینى نوعى گول خوردن و سادگى است.

- قال رسول اللَّه (ص) : حسن الظّن من حسن العبادة. (سنن أبى داود، ح 4993)

- خوش بینى نوعى عبادت نیکو به شمار مى آید.

20- اسراء (17) آیه 36.

21- نور (24) آیه 15.

22- یونس (10) آیه 39.

23- جاثیه (45) آیه 24.

24- آفة العقل الهوى.

هواى نفس آفت عقل است.

- الهوى أعظم العدوّین. (غرر الحکم)

- از بین دو دشمن [درونى و بیرونى ]، هواى نفس بزرگترین دشمن است.

- الهوى إلهُ معبود، والعقل صدیقٌ محمود. (غرر الحکم)

- هواى نفس، معبودى است مورد پرستش و عقل، دوستى است پسندیده.

- کم من عقل أسیرٍ تحت هوى أمیر. (نهج البلاغه، حکمت 211)

- چه بسیار عقلى که اسیرِ فرماندهى هواى نفس مى باشد.

- من غلب هواه على عقله أفلح. (غرر الحکم)

- کسى که عقلش بر هواى نفس او چیره گردد، پیروز خواهد شد.

- قال الباقر (ع) : توقَّ مجازفة الهوى بدلالة العقل، وقِفْ عندغلبةالهوى باسترشاد العلم.

(بحار، ج 78، ص 163)

- با راهنمایى عقل، از خواسته هاى بیهوده هواى نفس جلوگیرى کن و با ارشاد علم هنگام غلبه هواى نفس توقف کن. (راهنمایى عقل مانع تن دادن به خواسته هاى بیهوده نفس و ارشاد علم، باعث جلوگیرى از غلبه نفس مى باشد).

- من لم یملک شهوته لم یملک عقله. (غرر الحکم)

- کسى که زمام شهوتش را در چنگ نداشته باشد، زمامدار عقل خود نیز نمى باشد.

- استرشد العقل وخالف الهوى تنجح. (غرر الحکم)

- عقل را راهنماى خود قرار بده و با هواى نفس مخالفت کن تا رستگارى شوى.

- رأس العقل مجاهدة الهوى . (غرر الحکم)

25- فرقان (25) آیه 43.

26- ص (38) آیه 26.

27- محمد (47) آیه 14.

28- وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناه بِهَا وَ لَکِنّه اخلَد الى الأرض وَ اتّبَعَ هَواهُ فَمَثَله کَمَثل الکَلْبِ.... (اعراف (7) آیه 176)

اگر ما مى خواستیم (به آن آیات) او را رفعت مى بخشیدیم لیکن او به زمین چسبید (و دنیا او را گرفت) و پیرو هواى نفس گردید، حکایت حال او همانند حال سگى است که....

29- روم (30) آیه 29.

30- بقره (2) آیه 170.

31- لقمان (31) آیه 15.

32- فتح (48) آیه 26.

33- المستبدّ برأیه موقوف على مداحض الزّلل. (بحار، ج 75، ص 105)

- انسانِ خود رأى، بر لب پرتگاه سقوط ایستاده است.

- المستبد متهوّر فی الخطاء والغلط. (غرر الحکم)

- انسانِ خود رأى در راه خطا و اشتباه قرار دارد.

- فی توصیف الشیطان : امام المتعصبین و سلف المستکبرین الذی وضع أساس العصبیّة. (نهج البلاغه، حکمت 234)

- على(ع) در وصف شیطان مى فرماید: پیشواى متعصبان و سر سلسله متکبران [شیطان ] است که اساس تعصب را پى ریزى کرد.

- خذوا الحقّ من أهل الباطل ولاتأخذوا الباطل من أهل الحقّ، کونوا نقّادالکلام. (میزان الحکمه(ذیل: حق)

- حق را از اهل باطل بپذیرید، ولى باطل را از اهل حق نپذیرید. همواره سخنان را بسنجید.

- لا تنظر الى من قال، انظر الى ما قال. (کنزالعمال، ح 42218)

- به گوینده کلام منگر، بلکه به خود کلام بنگر.

- من تعصّب أو تعصّب له فقد خلع ربق الایمان (ربقة الاسلام) من عنقه.

کسى که تعصب ورزد، یا براى او تعصب ورزیده شود، پیوند ایمان از او برگرفته شود.

- لا رأی لمن انفرد برأیه. (بحار، ج 75، ص 605)

- نظر کسى که خودرأى باشد، در دیگران تأثیر و مقبولیت ندارد.

- اللّجاجة تسُلُّ الرأی. (نهج البلاغه، حکمت 179)

- لجاجت، فکر و نظر انسان را سست مى کند.

- اللجوج لا رأی له. (غرر الحکم)

نظر انسان لجباز مقبولیت ندارد.

- اللجاج لیفسد الرأی. (غرر الحکم)

- لجاجت، نظر آدمى را به تباهى مى کشاند.